«سعید سرخی» هستم. تا حدودی جامعهگریز! مثل سهراب تکه نانی دارم (البته پدرم دارد!)، خرده هوشی و سر سوزن ذوقی.
قصدم نوشتن خاطرات نیست بلکه هر وقت میلم کشید، فکرهایی را که در ذهنم میجوشد، روی کاغذ می آورم. مسلما برای حالم مفید است. نوشتن نجاتم میدهد. به مجرد اینکه کمتر رنج میکشم، همه چیز به نظرم خوب و زیبا میآید...